متن زیر نامه ای از یک روحانی جوان است به مولوی عبدالحمید که از بزرگان تسنن در ایران است.حجه الاسلام محمد امیری سوادکوهی،نویسنده نامه،ابراز امیدواری کرده که به دلیل مستندات محکم نام برده از منابع اهل سنت در این مطلب،به زودی شاهد روی آوردن این عالم سنی به مکتب غنی ائمه ی اطهار علیهم السلام باشیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه الکریم و مبرم خطابه العظیم : اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ، بسم الله الرحمن الرحیم (اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً) «المائدة:3» و قال سبحانه : (وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ) «الصافات :83»
بسمه تعالی
مطلبی با نام "شهادت امیر المؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه" مورخه 11 آبان 1392 در سایت سنت آنلاین منتشر شد که پیرو آن،مقاله ای مختصر در نقد این مطلب و در قسمت نظرات آن درج نمودم.اما این مقاله بر خلاف روال معمول سایت،که نظرات مخاطبین را در زیر هر مطلب قرار می دهد منتشر نشد.
در مطلبی که با عنوان بالا در پایگاه سنت آنلاین قرار داده شد،عمر بن خطاب را امیر المومنین خوانده و اشاراتی به نحوه ی کشته شدن وی داشته است.در این مطلب،از قول امیر المومنین علی علیه السلام،دو جمله درباره خلفای اول و دوم نوشته شده که برای آن سندی نیافتیم.
"وقتی که جنازهی آن جناب (عمر) برای نماز آورده شد، حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ فرمود: من قبلاً همینطور گمان میکردم که مدفن شما دو تا (ابوبکر و عمر) ، با رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ یکجا خواهد شد؛ زیرا از آن حضرت ـ صلى الله علیه وسلم ـ شنیده بودم که در هر امری شما دو نفر را با هم ذکر میکرد.
حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ میفرمود: من از خدا میخواستم که خدایا! اعمالنامهی مرا مانند اعمالنامهی عمر بن خطاب ـ رضی الله عنه ـ بگردان."
و نیز در این مطلب ، جمله ای از عمر نقل شده که نه به صراحت،ولی به طور غیر مستقیم برای کسانی که با ابن ملجم مرادی آشنایی داشته باشند جای تامل و ایجاد حس بدبینی و انزجار از علی علیه السلام را می نماید.گفته می شود عمر این جملات را در لحظات آخر عمر خود بیان کرده است.
"خدا را سپاس که قاتلم کسی نیست که یک بار برای خدا سجده کرده باشد و بتواند با آن یک سجده، به پیشگاه خدا اقامهی دلیل کند. یقین میدانستم که هیچ فرد عرب به قتل من اقدام نخواهد کرد."
حال که ابعادی از فتنه ی اختلاف افکنی این سایت موهن که البته با بودجه دولتی کشور در حال فعالیت است آشکار شد،عین مقاله را که در نقد این مطلب بیان شده در خدمت عزیزان هم وطن قرار می دهم.
"بسمه تعالی
اولاً که منطق مقاله نویسی حکم می کند با ذکر هر حدیث،منبعی معتبر از آن نام ببرید.مثلا دو جمله ای که از علی علیه السلام درباره عمر و ابابکر نقل کردید با مفاد نهج البلاغه منافات داشته و صحت آن در هاله ای از ابهام می باشد.
ثانیاً از طرح این نقل از عمر که “خدا را سپاس که قاتلم کسی نیست که یک بار برای خدا سجده کرده باشد و بتواند با آن یک سجده، به پیشگاه خدا اقامهی دلیل کند. یقین میدانستم که هیچ فرد عرب به قتل من اقدام نخواهد کرد” مقصودتان دهن کجی به علی علیه السلام است.با این حرف می خواهید بگویید امام علی سلام الله علیه به دست مسلمانی کشته شد که برای خدا سجده ها کرده بود و در برابر قتل او می تواند در برابر خداوند قاطعانه اقامه ی دلیل کند.بنابراین،قتل علی بر حق و صحیح بوده است و در نتیجه عمر نسبت به علی علیه السلام برتری فاحشی پیدا می کند.این گفتار با خط مشی ظاهری خودتان که به خاطر گره نیفتادن در امور تبلیغی ای که در جمهوری اسلامی دارید ادعا می کنید به نظرتان علی ابن ابیطالب بی عیب و یار نزدیک پیامبر می باشد در تضاد است.در ضمن،عرب یا عجم بودن قاتل یک شخص در برتری و حقانیت او هیچ گونه تاثیری ندارد چرا که خداوند متعال هرگز در یوم الحساب ملاک بهشتی یا جهنمی بودن افراد را در عرب و عجم بودن قاتل وی نمی داند بنابر این نتیجه می گیریم که اگر واقعاً عمر جمله ی “یقین میدانستم که هیچ فرد عرب به قتل من اقدام نخواهد کرد” را گفته باشد،از درک بسیار ضعیف و علم اندک و فهم کودکانه ای از خداوند برخوردار بوده و اگر ساخته و پرداخته ی خودتان باشد،این کار دشمنی صریح و اهانتی بزرگ به ساحت امیر المومنین علی (ع) است که در قبال آن باید پاسخگو باشید."
مجری: از آیت الله بهجت چه خاطره ای دارید؟آقاتهرانی: آیت الله بهجت گفتنی نیست بلکه دیدنی است.
مجری: درست است که می گویند آیت الله بهجت چشم بصیرت داشته؟آقاتهرانی: این چیزها برای آیت الله بهجت کمترین چیز است.
مجری: چرا چهره آیت ا... بهجت را زیاد تبلیغ نمی کنند؟آقاتهرانی:
حتی فقه و اصول ایشان هم همین طور مهجور ماند. ایشان فوق العاده انسان
وارسته ای بود. یکی از عادات ایشان این بود که قبل و بعد از درس به مباحث
خاصی می پرداختند، مباحث اخلاقی، تربیتی و عرفانی و اگر هم کسی می خواست
به این مباحث برسد باید زودتر می رفت. وقتی که درس تمام می شد آنهایی که
اهل اخلاق و عرفان بودند می نشستند. در یکی از جلسات به بحثی وارد شدند و
داستان رحلت یکی از علمای معاصر را بیان کردند. آیت الله بهجت نقل می
کردند آن بزرگوار قبل از اینکه از دنیا بروند در لبنان خدمت آقا رسیدند که
حضرت فرمودند شما یک هفته بیشتر در دنیا نمی مانید. ایشان گلایه می کنند
که قرار بود ما در زمان ظهور شما باشیم و آن حضرت می فرمایند که در زمان
ظهور، شما رجعت خواهید کرد.
تابستان حدود 23 سال قبل بود که یکی از علمای بزرگ از دنیا رفت. ما حدود پانزده نفر بودیم که می رفتیم درس آیت الله بهجت. آیت الله مصباح هم به بنده توصیه کرده بود که پای درس ایشان زودتر بروید و دیرتر بیایید بیرون تا غیر از درس، از آقای بهجت بهره های دیگر هم ببرید. آن روز یادم هست درس که تمام شد ایشان با یک حالت خاصی فرمودند که نمی دانم آقایان خبر دارند یا نه ولی خوب است که توجه داشته باشید. آیت الله بهجت به ما فرمودند که یکی از دوستان لبنانی من که تشرف خدمت حضرت دارد آمده بود قم و می گفت در تابستان وقتی در محضر آقا در لبنان بودم، ایشان به من فرمودند که فلانی من می خواهم بروم نجف شما هم می آیید؟
دوست لبنانی هم به حضرت گفته بود بله! به یکباره می بیند که در و دیوار و آدمها همه عوض شدند و متوجه می شود که رسیده اند به نجف! آقا می رسند به در خانه ای یاالله می گویند و وارد می شوند که منزل همان عالمی بوده که تابستان مرحوم شده بود. این دوست لبنانی آیت الله بهجت به ایشان گفته بود که من هم وارد اتاق شدم و پشت در ایستادم و در را بستم. دیدم حضرت با آن عالم بزرگوار صحبت می کنند. من الفاظ را می شنیدم ولی نمی فهمیدم. بعد از حدود نیم یا یک ساعت آقا آمدند بیرون خداحافظی کردند. بعد آقا به من فرمودند که این آقای بزرگوار یک هفته بیشتر زنده نیست و من هم آمده بودم برای خداحافظی. البته ایشان از ما گلایه کرد،