دست نوشته های میثم فلاحی

شاعر،نویسنده و فیلمساز

دست نوشته های میثم فلاحی

شاعر،نویسنده و فیلمساز

نقد فیلم آرگو

آرگو تلاشی است بی هدف و شکست خورده در جهت جبران سیلی محکمی که ابر قدرت شرق و غرب از یک حکومت کاملاً نوپا و کم امکانات به نام جمهوری اسلامی خورده است که البته دیدگاه و مسیر حرکتش کاملاً با این کشور غیر همسو و بر خلاف منافع و اشتهای سیری ناپذیر اوست.

قدرت بزرگی که کسی یارای مقابله با او را نداشت،اکنون از پیر سالخورده ای که تنها پشتوانه ی ملت را به همراه دارد چنان تودهنی محکمی دریافت نموده که بعد از سی و اندی سال هنوز زخم هایش التیام نیافته است و البته چون آن را به حق خورده،دلیل موجهی هم برای تلافی ندارد.پس راهی به جز سوء استفاده از هنر در جهت ضربه زدن به هویت نظام نوپا را نخواهد داشت.

با نگاهی کلی به آرگو در می یابیم که اصلاً کلیّت این فیلم چیزی جز برملا کردن واقعیت بزرگ شکست سیاسی ایالات متحده در آن مقطع از طرف ایران نیست چرا که خود فیلم به خوبی نشان می دهد از شصت و شش نفر اعضای لانه ی جاسوسی تنها شش نفر یعنی یک یازدهم آنها موفق به گریز از دست جمهوری اسلامی گشته اند و این موضوع،خود بر فضاحت کار امریکا می افزاید.حال این سوال مطرح خواهد شد که اگر این گونه است،چرا آرگو ساخته شد،آن هم توسط خود امریکای مغلوب و با آن همه امکانات؟جواب ساده است و آن این که موضوع دیگری برای ضربه ی فکری از طریق هنر سینما بر جمهوری اسلامی ایران وجود نداشت.اگر آرگو ساخته نمی شد چه باید می ساختند؟واقعه ی طبس و یا پیروزی ناو وینسنس بر هواپیمایی مسافربری که قربانیان آن تنها و تنها افراد بی دفاع و بی گناه از زن و مرد تا کودک و پیر بودند؟اگر در یک نزاع،فرد چیزی مانند سنگ را برای ضربه زدن به دشمن خود داشته باشد،از آن مضایغه نخواهد کرد.اما زمانی که دستش خالی بود کاری جز ناسزاگویی برایش باقی نمی ماند.آرگو ناسزایی رسوا بود که خالی بودن دست امریکا را بهتر نشان داد.


ترفدهای آرگو:

در این فیلم از روش هایی تکراری و البته شناخته شده برای تاثیر و رسیدن به اهداف بیشتری استفاده شده است که اجمالاً به تعدادی از آن می پردازیم.توجه داشته باشید فیلمی با این همه سرمایه گذاری نمی تواند فقط در راستای بیان یک مطلب ساده مانند فرار گروگانهای امریکایی باشد.در این فیلم که از بنیان،ضد اسلامی است تلاش فراوانی برای تغییر در افکار بیننده نسبت به اسلام و نظام اسلامی انجام شده است.

در بخشی از فیلم می بینیم عده ای که قرار است در نقش موجودات فرازمینی ظاهر شوند منجیان زمین خواهند بود و جایی که قرار است فرود آیند،خاک ایران]تحریف مهدویت بر اساس اعتقاد به مرکزیت ایران در حکومت حضرت قائم(عج)[.از طرفی در دیالوگ های یک درمیانی که بین آنها و شخصیت های حقیقی ایرانی نشان داده می شود،در حرف آنان فقط صلح،انسان دوستی،نجات بشر،بخشش و گذشت را می بینیم و در کلام نمایندگان جمهوری اسلامی تنها از انتقام و محاکمه و جنگ می شنویم.صحنه هایی از خشونت و انسان آزاری را که بر اسیران امریکایی می گذرد و مایه ی خیال پردازی خودشان است به عنوان تیر خلاص بر فکر بیننده می زنند تا مخاطبان ناخودآگاه باور کنند که چیزی جز پلیدی و دوری از شئونات انسانی در ایرانِ بعد از انقلاب وجود ندارد.

نکته ی دیگر آن که منجیان زمین که زنان اغلب آنان را تشکیل می دهند،با بدترین نوع پوشش دیده می شوند و از طرف دیگر زنان ایرانی که با پوشش کامل در فیلم نشان داده می شوند از زنان مسلح در خیابان و شرکت کننده در تسخیر سفارت تا قرائت کننده ی پیام امام که خبر از محاکمه ی گروگانها می دهد همگی به نوعی حس تنفر و برائت بیننده را ایجاد می نمایند.این تصاویر نیز که غالباً و برای ایجاد فضای مقایسه ای بهتر،یکی در میان پشت سر هم می آیند از ترفندهای تاثیرگذاری بر مخاطب است.بیننده ی غیر آگاه با دیدن چنین صحنه هایی،بی آن که لازم باشد برای او توضیح داد،به صورت ناخودآگاه در می یابد که هر چه پوشش انسان کمتر و به عبارتی به جهان غرب نزدیکتر باشد،انسان دوست تر و صلح طلب تر است و هرچه پوشش فرد بیشتر و به عالم اسلام نزدیک تر باشد خونریزتر و دارای تفکرات ضد بشری است.این نوع ترفند را در کارتونها و فیلمهای کودک امریکایی به وفور می توان یافت چرا که تاثیرپذیرترین افراد از دید سینما کودکانی هستند که در حال تغذیه ی فکری و یادگیری های اولیه می باشند.

با ورود نقش اصلی فیلم به ایران که البته همان ناجی گروگانها و به تعبیر عام: "آدم خوبه" است،فضای اجتماعی ایران را بسیار خفه،خشونت بار و نظامی می بینیم.بیننده ای که ایران را ندیده باشد به این فکر نمی کند که آیا این فضا واقعاً وجود داشته و اگر هم بوده آیا اکنون نیز همین گونه است؟خیابانی که در آن اعدام علنی دیده می شود،فرودگاهی که بی دلیل در آن اشخاصی را دستگیر می کنند،پاسدارانی که بی مجوز به داخل خانه ای می روند،صاحب آن را بیرون کشانده و به تیر می بندند و ... حسی بدتر از قرار گرفتن در فضای زندان را برای بیننده ترسیم می نماید چرا که در زندان بسیاری از این اتفاقات رخ نمی دهد.

در این فیلم فقط به فحاشی به ایران و اسلام اکتفا نشده و مردم نیز مورد هدف قرار گرفته اند.مردمی که با دیدن چند چهره ی غربی در بازار و خیابان به آنها حمله کرده و وحشیانه با آنان برخورد می نمایند.دانشجویانی که نماینده ی قشر فرهنگی جامعه اند،با وحشیگری به سفارت امریکا یا به قول خودشان جزیی از خاک آن کشور هجوم می آورند و تنها ایرانیانی که نشانه ای از خوی حیوانی ندارند،همانانند که در سفارت ایالات متحه،در صدد اخذ ویزا به منظور خروج از کشور و پناه به خاک امریکا را دارند.اینجا هم باز ظالم شرق است و مظلوم،غرب.

در فرار شش کارمند و یا به تعبیر صحیح تر،جاسوس لانه ی امریکایی،پرچم و آرم سپاه را زیاد می بینیم که به نوعی نشان از ناتوانی این نیرو در برابر شش انسان معمولی است.آنها به راحتی از کنار نماد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می گذرند و سپاه نیز هیچ اقدامی از دستش بر نمی آید.

این حربه را در نقاط مختلفی از فیلم از جمله سکانس پرواز هواپیما نیز مشاهده می کنیم.پاسداران مسلّحی که حتی در قلب کشور خودشان نیز نمی توانند شش امریکایی را متوقف کنند.البته اصل ماجرا کاملاً تحریف شده است چرا که از ریشه ماجرای فرار آن شش نفر چیزی به غیر این بوده و چنین آرتیست بازی هایی در هنگام خروج آنان وجود نداشته است.البته این گونه سکانس ها نوعی اثرگذاری معنوی بر ضد اسلام و ایران را نیز نشان می دهد؛چند امریکایی بدون سلاح و محافظ چگونه ممکن است از مرکز کشور اسلامی ایران،خود را به آن سوی دنیا برسانند در صورتی که تمام قدرت نظامی و امنیتی ایران برای آن ها به کار گرفته شده است؟آیا هدف از ساخت این سکانس نمی تواند القای حس نزدیکی خدا به آنان با کمک های معجزه گونه و قهر پروردگار از ایرانیان و مخصوصا نهادی ایرانی باشد که در لیست سیاه امریکا قرار داده شده؟

از اشتباهات سازندگان آرگو،نشان دادن عوامل بازسازی اسناد از بین رفته ی لانه ی جاسوسی است که در اقدامی مضحک،آنها را کودکانی نشان داده است که از سن و سالشان بر نمی آید زبان انگلیسی-آن هم در سطح نامه های رسمی-بلد باشند.حال آن که این اسناد به لاتین نگاشته شده و بازسازی آنان،نیاز به دانستن همان زبان دارد.هدف از این اقدام،نشان دادن کم تدبیری ایرانیان است که در چنین کارهای مهمّی از کودکان کم سواد استفاده می کنند.اما ساخت این صحنه از دید مخاطبی که اندکی آگاهی و تدبّر داشته باشد نیز،منفعتش به ایران و ضررش به امریکا برمی گردد چرا که از این صحنه،می توان هوش،استعداد و سواد بالای کودکان ایرانی را از یک سو و شکست اطلاعاتی ایالات متحده از چند کودک خردسال ایرانی را از سوی دیگر شاهد بود.

این گونه اطلاعات کم از فضای اجتماعی ایران در بسیاری از نقاط فیلم به چشم می خورد.مثلاً پاسدارانی که کلاه پهلوی به سر دارند و ماشین نیروی انتظامی را سوار می شوند.آن هم خودرویی امریکایی که هیچ گاه درایران و بالاخص در خدمت نیروی انتظامی وجود نداشته است.یا مامورین فرودگاهی که آرم کلاهشان با گذشت هشت ماه از پیروزی انقلاب،هنوز آرم نظام شاهنشاهی است.

                                                          

میثم فلاحی-بیست و چهارم تیر 1392